دردهایی که دلیل و منشا جسمی ندارند!
پیر بریکه پزشک فرانسوی در سال 1895 متوجه شد که عدهای از بیمارانی که به او مراجعه میکنند فهرست بی پایانی از شکایتهای جسمانی دارند که علت پزشکی مشخصی ندارند و با وجود یافتههای منفی بریکه از لحاظ مشکلات فیزیولوژیک، این بیماران کمی بعد، با همان شکایتها یا شکایت های کمی متفاوت برمیگشتند. سالها به این اختلال سندرم بریکه میگفتند اما حالا این سندرم با نام اختلال نشانه بدنیSomatic Symptom Disorder شناخته میشود.
soma به معنای بدن است. منظور از علائم بدنی؛ علائمی هست که در بدن تجربه می شود – احساسات جسمی ، حرکات یا تجربیات درونی. برخی از نمونه های نشانه بدنی شامل درد ، حالت تهوع ، سرگیجه و یا حتی بیهوش شدن، می باشد. جسمانی کردن یک تجربه طبیعی انسان است ، اما گاهی اوقات این علائم بدن باعث ایجاد مشکلاتی در زندگی روزمره می شوند
افراد مبتلا به این اختلال همیشه احساس ضعف و ناخوشی میکنند و از ورزش و نرمش پرهیز میکنند چون بر این باور هستند که حال آنها بدتر خواهد شد. آنها افکار احساسات یا رفتارهای افراطی مرتبط با نشانههای بدنی یا نگرانیهایی درباره سلامت دارند. این نگرانیها می تواند درباره ظاهر یا کارکرد بدن باشد که به صورت بیمارگون در فرد دیده میشود.
اختلال نشانه جسمانی تقریبا نادر است اما در بیماران که برای درمان درد مزمن به مراکز پزشکی مراجعه می کنند شیوع بالایی دارد.
حتی ممکن است که فرد که مشکل فیزیولوژیک قابل شناسایی از منظر پزشکی داشته باشد اما شکایتهای بیمار بسیار بیشتر از علایمی است که معمولا با این بیماری مرتبط هستند و پزشکان به واسطه آنها بیماری را تشخیص گذاری میکنند یعنی در واقع میتوان اینگونه بیان نمود که ممکن است بیمار واقعا درد بکشد و به دنبال تسکین درد باشد و بیماری قابل تشخیصی هم وجود داشته باشد اما از نظر متخصص بالینی مقدار و ماهیت درد با این اختلال قابل توجیه نیست. در بعضی مواقع ممکن است علایم بیماری مدتها بعد از برطرف شدن یک آسیب فیزیکی همچنان توسط بیمار گزارش شوند؛ در اختلال تبدیلی به طور متال فرد از عوارض فیزیولوژیک متعدد و گوناگون شکایت دارد و ممکن است به پزشکان مختلفی مراجعه کند و یا حتی داروهای مختلف یا حتی مواد مصرف کند.
چند نوع اختلال نشانه بدنی وجود دارد؛ شامل جسمانی سازی؛ هیپوکندریاسیس؛ اختلال تبدیلی.
مشخصه اختلال نشانه بدنی، تمرکز بر یک یاچند نشانه بدنی است همراه با اضطراب و ناراحتی بارز در مورد نشانهها که تناسبی با ماهیت یاشدت نشانه بدنی ندارد.نمونه بسیار رایح اختلال نشانه های بدنی، درد شدید است که عوامل روانی در تداوم و یا تشدید آنها نقش دارد بدون اینکه دلیل بدنی و فیزیکی مشخصی داشته باشد.
این اختلال میتواند بر زندگی و روابط بین فردی فرد مبتلا سایه اندازد.در اختلال اضطراب بیماری ،که نوعی از اختلالات نشانه های بدنی است،فرد معتقد است دچار یک بیماری جدی است و در مورد آن مضطرب میشود حتی اگر در آن زمان، نشانه بدنی قابل توجهی نداشته باشد و در نوع دیگر اختلال نشانه های بدنی با نام اختلال تبدیلی، یک نوع ناکارآیی بدنی، مثل فلج، دیده میشود که علت مشخصی هم ندارد.
علت اختلالات نشانه بدنی نامعلوم است اما ظاهرا با اختلالات اضطرابی رابطه نزدیکی دارند. افسردگي اغلب همراه علايم جسمي متعدد است كه نزديكترين تشخيص افتراقي دراين بيماران اختلال جسماني سازي و اختلال درد مي باشد .
پژوهش ها نشان میدهد که شیوع این اختلال با افسردگی و اضطراب رابطه مستقیم دارد بیماران مبتلا به افسردگی اساسی حتی زمانی که تحت درمان برای بیماری طبی هستند شکایتهای زیادی درباره علائم بدنی دارند.
نشانه جسمانی و اختلالات مرتبط ریشههای تاریخی دارند و به زمان فروید و روانکاوی قدیم باز میگردد. در آن زمان سعی میشده موارد غیر عادی به این فرض حل شوند که نشانهها انعکاس دهنده تعارضهای درونی افراد است. البته آنها نتوانستند مبنای فیزیولوژیک برای نشانهها پیدا کنند اما متوجه شده بودند که نشانهها بعد از اینکه فرد هیپنوتیزم میشود و یا تحت درمان روانکاوی قرار میگیرد ناپدید میشوند و خب همین تقویت کننده این نظریه بود که مبنای علایم جسمانی روانشناختی است.
در حال حاضر نشانه های اضطراب و تحریفهای شناختی در افکار درمانجویان مبنای ایجاد این اختلال شناخته شده و خب درمان هم بر همین مبنا صورت میگیرد.
درمان این اختلالات در طیف وسیعی از فنون اطمینان بخشی و حمایت اجتماعی تا مداخلاتی با هدف کاهش استرس و حذف نفع ثانویه رفتار گسترده است.
متناسب با رویکرد درمانگر روشهای متنوعی برای درمان اتخاذ میشود:
یک درمانگر روانپویشی با تبعیت از توصیف کلی هیستری توسط فروید سعی خواهد کرد تعارضهای زیربنایی که با نشانههای فرد مرتبط هستند را پیدا کند و آنها را به سطح هوشیاری فرد بیاورد و درمانجو با واسطه این فرآیند بینش و خودآکاهی کسب کند و این توانایی را پیدا کند که هیجان های خود را مستقیما بیان کنند به جای اینکه با جلوههای جسمانی آنها را ابراز دارند.
و اما درمانگری که رویکرد شناختی-رفتاری دارد سعی میکند به درمانجو کمک کند افکاری را که با نشانههای جسمانی ارتباط دارد تشخیص بدهد و آنها را تغییر دهد چون در این رویکرد باور بر این است که افراد احساسات معمولی خود را فاجعه آمیز می پندارند بنابراین به نشانههای جسمانی بیش از حد حساس میشوند و همین باعث میشود که خیال کنند واقعا بیمار هستند؛ پس درمانگر در این رویکرد کمک می کند که درمانجو واکنشهای بدنی خود را به صورت واقع بینانهتری ارزیابی کند.
هیپنوتراپی و مراقبه دو رویکرد دیگر هستند که در درمان اختلال تبدیلی به کار میبرند. درمانگران هیپنوتراپی از درمانجو میخواهند مثلا پای خود را که اظهار میدارند دچار فلج شده حرکت دهند و بعدها با تلقین پس هیپنوتیزمی کمک میکند درمانجو این توانایی را به درست آورد که این حرکت را بعد از خروج از وضعیت هیپنوتیزم، حفظ کند. (دکتر پردیس میر معینی)